بسم الله الرحمن الرحیم

اخیرا دعام فقط خیر بود فقط اونچیزی که به صلاحه نه اون چیزی که من میخوام هروقت اراده دعا میکردم خیر میخواستم

چند وقت پیش که رفته بودم پابوسی حضرت معصومه خیلی خیلی زیاد با بانو حرف زدم حرف های دوتا هم جنس سبک و سیاقش کلا فرق میکنه ازشون خواستم اونچیزی که صلاح منه اتفاق بیفته.

قبل از طلاق هم رفتم حرم برای اولین بار و آخرین بار ان شاالله امام رو قسم دادم به عزیزاشون که اونچیزی که صلاحه اتفاق بیفته گفتم همه چیو سپردم به خودتون از تصمیم من که باخبرید اگر تصمیمم درست نیست سنگ بندازید جلو پام من خودم میفهمم

بارها با یک خواهش معمولی به چشمم دیدم جواب امام رضا رو به حاجت هام

اینبار که قسمشون دادم کلی التماس کردم و ضجه زدم امکان نداشت منو نبینه

روزی که برای طلاق رفتیم دم آخری به طور معجزه آسایی وقتی که من ناامید شده بودم از انجامش و با خودم گفتم حتما خیر در ادامه زندگی هست  انجام شد و من مبهوت بودم

مگر این ازدواج برای من اتفاق نیفتاد مگر خدا مارو سر راه هم قرار نداد؟خب در این ازدواج قطعا خیر بوده برای من ،من خیلی خیلی پخته تر و کامل تر شدم قشنگ صیقل خوردم من اون فاطمه تک دختر نازدونه نیستم

من فاطمه ای هستم که ۶ سال زجر کشیدم و تحمل کردم ۶ سال زندگی کردم و نفس کشیدم ۴ سال اسم طلاق حتی تو ذهنمم نمیومد

والان هم که این زندگی به پایان رسیده قطعا خیری درش هست.

دست خدا بالای همه دست هاست.

اراده منم بوده اما این ازدواج و طلاق قطعا در زیر اراده خداست

فکر میکردم بعد از طلاق تا چندین وقت خیلی حالم بد باشه

الانم حالم خوب نیست اما اونجور هم که فکر میکردم وحشتناک نبود

حالم بد هست اما به یه آرامشی هم رسیدم

احساس من بهم میگه تصمیمم درست بوده

البته احتمالش هست دوباره به همین زندگی برگردم نظر من الان کاملا منفی هست  اما آینده رو نمیدونم یه سری شرایط هست که منو میترسونه و شاید مجبور شم دوباره برگردم.نمیدونم میتونم شرایط بعد از طلاق رو تحمل کنم یا نه؟؟

من پای تصمیمم میمونم ان شاالله و آماده تاوان تصمیمم هستم ولی گاهی بعضی شرایط از اراده من خارجه

تا خدا چه خواهد.

 

+تو فکر اینم برای اولین بار تنهایی برم سفر یه سفر دوسه روزه به قم.من جز امام رضا و خواهرشون تو این کشور پناهی ندارم

اما یه خورده میترسم .نکنه بنم؟یه دختر جوون تنها؟؟؟

اما شدیدا هوایی شدم

دیگه نیازی نیست کلی صغری کبری بچینم و التماس کنم بعد یه نفر بهم بگه حق نداری بری.و اصلا به خواسته دل من توجه نکنه و خودخواهی خودش جلو چشماش باشه

 

+اول صبحی پیام رفیق رو دیدم گفته بود:الان از مرز رد شدیم نماز ظهر ان شاالله نجفیم

قلبم کنده شد سینه ام توان نگه داشتنش رو نداشت به چشم هام متوسل شد اشک ها که اومدند کمی آروم تر شد فقط کمی.

هر سال من منتظرم کنار قدم های جابر قدم بردارم.اما مشیت الهی هنوز به من اجازه نداده

تا قیامت منتظر میمونم بلاخره منم میام .میدونم منم یه روز میام

تو کل نوکریم فقط همینو فهمیدم و بس

تو کل سال بیام حرم تو اربعین یه چیز دیگه اس


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها