بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز پر از اتفاق بود.
فاطمه ای که میلرزید فاطمه ای که خیس عرق شده بود از شدت فشار روحی.
تا پاش رسید به خونه محبوبش قلبش آروم شد آروم آروم آروم
از دیروز بعد ازظهر تا امروز صبح هوای حرم تنفس کردم پامو بیرون نذاشتم نفس کشیدم و پلک زدم و حرف زدم هنوز هم دلم هوای حرم میطلبید ولی مجبور بودم بیام سر کار.
حالم اصلا قابل مقایسه با دیروز قبل از ورود به حرم نیست
الحمدلله.از اعماق قلبم الحمد لله
دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
من چقدر خوشبختم من چقدر سرشارم .من امام رضا دارم
باز هم رفاقتو در حقم تموم کرد
هر کجا باشم سلطان دلم رضاست
مثل همیشه منو دید مثل همیشه دوست داشتن منو به رخم کشید مثل همیشه ثابت کرد آرام جان فاطمه ی تنهاست.
راستشو بخواین اولش رکب خوردم فکرشم نمیکردم انقدر حول حالنا الی احسن الحال بشم
همین الان همین لحظه آرزو دارم از شوق چنین نعمتی در جا جان بدم
براستی چه دارد آنکس که تو را ندارد؟
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
درباره این سایت